50 روزگی، رفلاکس، کولیک، پستونک، گردن گرفتن
اولین کالسکه سواری در 46 روزگی و عکسای سیسمونی
فدای دل خانوم رباب
دکتر، اولین لباس مشکی
تولد
عذرخواهی
سلام خانومم سلام خوشگلم ببخشید مامانی که انقد دیر دارم برات مینویسم وقتی تو دلم بودی حالم خیلی بد شد و 2 بار رفتم بیمارستان و ویارای شدید پیدا کردم و اکثرا خونه مامانی بودم و نشد برات بنویسم دوست دارم تا اونجایی که میتونم خاطرات تولدتو بنویسم و خاطرات بزرگ شدنتو
نویسنده :
خانومی
1:40
38 هفتگی و نزدیک شدن زایمان
سلام مامانی خوبی عزیزم؟؟؟ این روزا تکونات خیلی کم شده و من فکر میکردم چون ماه آخره و حسابی تپل شدی، جات تنگ شده و نمیتونی زیاد وول بخوری ولی بعد فهمیدم اوضات زیاد خوب نبوده مامانی همه حسابی منتظر اومدنتن خودمم از اوله بارداری همش فکر میکردم تا این موقع شهریور دیگه حتما اومدی تو بغلم ، ولی دریغ!!!! مثل اینکه هیچ خبری نبود!!! برای اومدنت پیاده روی رو شروع کردم اونم یه شب فقط تا خونه عمه جون فرشته، ولی فرداش یعنی شنبه که رفتم پیش ماما، بعد معاینه بهم گفته بود که 2 سانت رحمم باز شده و منم خوشحال از اینکه با یه شب پیاده روی که 2 سانت باز شد پس حتما میتونم با پیاده روی بیشتر و دوش آب گرم و خوردن شربت زعفرون و گل گاوزبون، اومدنتو نزدی...
نویسنده :
خانومی
17:49